فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

معجزه کوچک

وای از دست این دختره.

1393/4/27 17:29
نویسنده : مامان
431 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب مامانم مهمون داشت.خوشم میاد دخترم خیلی اجتماعیه.مهمونامون غریب نبودند.خواهرام و خاله ام.اما دخترم خیلی خوب بود.تقریبا جلسه رو تو دست گرفته بود.هر چی تو چنته داره میریزه بیرون.روژ می زد.روسری سرش می کرد.ماست می خورد.چهار دست و پا می رفت و هزاران شیطونی دیگه.آخر شب دختر خاله ام میگه دستام درد می کنه از بس از این و اون ور گرفتمش.

خوبه که اینجوریه .واقعا از جمع خونواده ام لذت میبره.خوشحالم به خاطر دخترم که این قدر اجتماعیه و خوشحالم به خاطر خونواده ام که دخترم رو تحویل می گیرند.خدا رو شکر.

 

 

پسندها (3)

نظرات (4)

مامانِ بهار
27 تیر 93 17:52
سلام عزیزم . من قسمتی از وبلاگ شما رو خوندم . معلومه خیلی زجر کشیدی . باور کن بغض گلوم رو گرفته بود . این وقتاس که آدم قدر سلامتی رو میدونه .. من اگه دخترم تب کنه خودم خیلی حالم بدتره . خدا میدونه شما چی کشیدی این مدت . انشالله خدا بهتون اجر بده و هر روز که میگذره شاهد موفقیت دختر گلت باشی . آرزوی سلامتی براتون دارم عزیزم
مامان
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون از اینکه بهمون سر زدی.آره والا ما از تب بچهه امون ضجر می کشیم دیگه چه برسه که اینجوری باشن.
پریسا پ
29 تیر 93 23:20
افرین دختر مهمون دوست افرین دختر با ادب شیطون چرا نباید تحویلش بگیرن اخهه مگه طفلک معصوم چه کار کرده یه مثل ترکی میگه میگن به سلامتیت نناز که یه تبی بنده به ثروتت نناز به شببی بنده
پریسا مامان کیان
31 تیر 93 23:58
ماشاالله به جونت شیطونک خوب شدی نقل مجلس و عشوه میریزی عزیزززززززززززم
مامان
پاسخ
آره والا راه و رسمش رو خوب بلده.
مامان الهام
4 مرداد 93 2:29
سلام عزیزم من قسمتی از وبت رو خوندم و بغضم گرفت خدا رو قسم دادم به حق این روزهای عزیز به جدم به حضرت فاطمه که خودش شفای این دختر ناز و دوست داشتنی رو بده خانومی نکران نباش میدونم برات سخته ولی به آینده امیدوار باش خدا خودش جواب همه ی فداکاری هایی که در حق فاطمه جون کردی رو میده عزیز دلمو ببوس
مامان
پاسخ
سلام.ممنون از اینکه بهم سر زدید.و بازم ممنون به خاطر لطفت.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معجزه کوچک می باشد