فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

معجزه کوچک

این چند وقت

1393/7/27 9:47
نویسنده : مامان
377 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش خانم فاطمه رو بردیم دکتر خودش.دکتر اطفال که از نوزادی می بردیمش.

آقای دکتر معاینه کردند و گفتند که شکر خدا ریه هاش پاکه.

بماند فاطمه چقدر مقاومت کرد و دست دکتر رو پس می زد و ... که دکتر گفت چقدر تو زور داری!

بعد ما براش تعریف کردیم که دکتر مرکز طبی چی گفت و ....

دکتر خندید و گفت که دکتر این بچه را نوزادیش رو ندیده ، اگه دیده بود این حرف رو نمی زد .من خودم به شخصه فکر نمی کردم که این بچه .....(اصلا نمی گفت که زنده بمونه ولی از حرفاش معلوم بود).

گفت اگه کسی اینو دیده بود فکر می کرد الان حضرت یوسف اومده دست سر این بچه کشیده.

بعد گفت تازه عکس رنگی رو هم که گفته برای معده است نه ریه.حالا معده هم رفلاکس داشته باشه میشه عمل کرد نه . تازه اینقدر هم رفلاکسش زیاد نیست.

خلاصه دکتر ما رو از اون دکتر منصرف کرد.حالا دوباره دست به دامن ائمه شدیم که برای عمل دیگه دکتر بیهوشی گیر نده .

راستی دخترم دیگه رفته تو کار کلمات سه بخشی و جملات دو کلمه ای .

"بابا بیا" :بابا با

"آب بده":آب بودَ

"آب بیار":آب بیَ

"سلام":الام

"فاطمه":نمی دونم چی می گه ولی یه چیزائی می گه.

خلاصه خودش خیلی داره حرف می زنه.برای خودش.

بازی درمانی هم حدود یک ماهی داریم میریم.

خیلی دوست داره.با یه بچه سندرم داون با همند.

مربی اش می گه وقتی با متین حرف می زنم متین نگاهش به آسمونه .فاطمه بهش تذکر می ده که نگاش کن داره باهات حرف می زنه.قه قهه

خیلی داره با مربی اش همکاری می کنه.

روز عید غدیر هم یه هوش چین بهش کادو دادند که در عرض 2 دقیقه(زمان گرفتم)همه حیوانات رو سر جاش میذاره.

خلاصه خیلی دقتش زیاده و مربی هاش هم اینو می گن.

دو جلسه هم گفتاردرمانی رفتیم که اون هم رضایت بخش بود.

کارای زیادی می کنه اما من طبق معمول فراموش کارم.

 

پسندها (5)

نظرات (12)

آزاده
27 مهر 93 12:59
سلام عزیزم برای روز به روز بهتر شدن فاطمه جون خیلی خوشحالم . من و دخترانم رها و آوا هم برای هر چه بهبودی سریعتر فاطمه جون دعا میکنیم . موفق باشی مامان فاطمه
مامان
پاسخ
ممنون که بهمون سرزدی.
مامان منصوره
28 مهر 93 0:33
خدارو شکر خبر خوبی بود خیلی خوشحال شدم دختر نازمون شیرین زبون شده از طرف من ببوس این ناناز خانم رو
مامان
پاسخ
مرسی.ما هنوز محتاج دعای خیر تک تکتون هستیم.
آویسا
28 مهر 93 9:46
ای جووووووووووووووووونم عزیز دلم.قربونش برم
مامان
پاسخ
فدای تو عزیزم.آویسا جون رو ببوس عزیزم.
آرنیکا
28 مهر 93 10:17
سلام خدمت بابایی و مامانی عزیز من یه وبلاگی با عنوان طاحی و روتوش عکس درست کردم که با مبلغ پایینی اینکار رو انجام میدم خوشحال میشم بهم سر بزنید و نمونه کار ها رو ببینید با تشکر آرنیکا
مامانی آرتینا جان***
29 مهر 93 0:15
سلام فاطمه جان قربونت برم خاله که اینهمه باهوشی خیلی دوست دارم خوشحالم که مامانی میاد و از پیشرفتهات مینویسه راستی مامانی فاطمه جان خدارو شکر که نظرات دکترش رضایت بخشه انشالله هر چه زودتر مشکلات فاطمه جون حل بشه و شادی افزونتر به خونتون برگرده.
مامان
پاسخ
سلام خاله جون.ما هنوز محتاج دعای خیر شما خاله ها هستیم.منو فراموش نکنید.دوستون دارم خیلی زیاد.
مامان گلشن
29 مهر 93 11:17
خدا رو شکر .الحمدلله که ریه هاش سالمند..توکلتون به خدا باشه ومطمئن باش ی روزی میاد به همین زودی که داره تند وتند برات حرف میزنه وتعریف میکنه.
مامان
پاسخ
به قول شوهرم خدا رو میلیارد بار شکر.امیدوارم اون روز زود زود بیاد.من که چشم انتظار اون روزم تا خستگی این روزا از تنم دربیاد.
پریسا
29 مهر 93 13:49
اخخخ خدارو شکر خدارو هزاران بار شکررررر که دعا هامون بی جواب نمونداشک شوق
مامان
پاسخ
ممنون پریسا جون که به یادمونی.از طرف من یه فشار کوچولو به پاستیل کوچولو بده.راستی فکر کنم حالا دیگه پاستیلمون اندازه ژله های کوچولو شده باشه.درسته؟
مامان بهار
30 مهر 93 1:45
عزیزم ...خدا رو به قول خودتون میلیاردها بار شکر . قابل باشم فاطمه جونمو موقع زایمان خیلی دعا میکنم .انشالله همه ی مشکلات حل بشن و همیشه شاهد پیشرفت خانم فاطمه بتشیم انشالله
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم.ایشالا تا هفته دیگه نگار گلی صحیح و سالم توی بغلت دست و پا بزنه.
فائزه
6 آبان 93 11:57
من ك ميگم فاطمه مشكلي نداره فقط كاراش رو ديرتر از بچه هاي ديگه انجام ميده يه كمكي هم ميخاد همين اينو اگه خاستي حذف كن شما قزوين ساكنيد ؟ اگه آره اين دكتر كودكان رو ميتوني اسمش رو بگي
مامان
پاسخ
سلام فائزه جان .خوب شد اومدی.من که نمی تونم برات نظر بذارم.آخه توی قسمات نظراتت ازم رمز نمی خواد و بعد اشکال رمز می گیره. در مورد نظرت در مورد فاطمه هم ممنونم.منم باهات هم عقیده ام. . نه ما قزوین نیستیم عزیزم.
سحر
9 دی 93 9:35
آفرین به فاطمه جون.
مامان
پاسخ
مامان زهرا
13 اردیبهشت 94 11:02
سلام مامانی عزیز اولا خیلی ممنون که رمز دادی . دوما : از پستای اولت خوندم و کلی اشک ریختم و خدا رو صدا زدم که ازش بپرسم چراااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخ که چقدر سختی کشیدین واقعا از خودم بدم اومد که فقط به فکر خودمونیم و.... ببخش مارو خدا بهت صبر بده . احسنت به شما که تمام تلاشتون و میکنین خدا قوت .
مامان
پاسخ
سلام.ممنون که وقت گذاشتین.
مامان زهرا
13 اردیبهشت 94 11:04
اما با خوندن این پست خیلی خوشحال شدم خدا رو شکر . امیدوارم با خوندن بقیه پست ها پیشرفتش عالی شده باشه
مامان
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معجزه کوچک می باشد