این چند وقت
چند روز پیش خانم فاطمه رو بردیم دکتر خودش.دکتر اطفال که از نوزادی می بردیمش.
آقای دکتر معاینه کردند و گفتند که شکر خدا ریه هاش پاکه.
بماند فاطمه چقدر مقاومت کرد و دست دکتر رو پس می زد و ... که دکتر گفت چقدر تو زور داری!
بعد ما براش تعریف کردیم که دکتر مرکز طبی چی گفت و ....
دکتر خندید و گفت که دکتر این بچه را نوزادیش رو ندیده ، اگه دیده بود این حرف رو نمی زد .من خودم به شخصه فکر نمی کردم که این بچه .....(اصلا نمی گفت که زنده بمونه ولی از حرفاش معلوم بود).
گفت اگه کسی اینو دیده بود فکر می کرد الان حضرت یوسف اومده دست سر این بچه کشیده.
بعد گفت تازه عکس رنگی رو هم که گفته برای معده است نه ریه.حالا معده هم رفلاکس داشته باشه میشه عمل کرد نه . تازه اینقدر هم رفلاکسش زیاد نیست.
خلاصه دکتر ما رو از اون دکتر منصرف کرد.حالا دوباره دست به دامن ائمه شدیم که برای عمل دیگه دکتر بیهوشی گیر نده .
راستی دخترم دیگه رفته تو کار کلمات سه بخشی و جملات دو کلمه ای .
"بابا بیا" :بابا با
"آب بده":آب بودَ
"آب بیار":آب بیَ
"سلام":الام
"فاطمه":نمی دونم چی می گه ولی یه چیزائی می گه.
خلاصه خودش خیلی داره حرف می زنه.برای خودش.
بازی درمانی هم حدود یک ماهی داریم میریم.
خیلی دوست داره.با یه بچه سندرم داون با همند.
مربی اش می گه وقتی با متین حرف می زنم متین نگاهش به آسمونه .فاطمه بهش تذکر می ده که نگاش کن داره باهات حرف می زنه.
خیلی داره با مربی اش همکاری می کنه.
روز عید غدیر هم یه هوش چین بهش کادو دادند که در عرض 2 دقیقه(زمان گرفتم)همه حیوانات رو سر جاش میذاره.
خلاصه خیلی دقتش زیاده و مربی هاش هم اینو می گن.
دو جلسه هم گفتاردرمانی رفتیم که اون هم رضایت بخش بود.
کارای زیادی می کنه اما من طبق معمول فراموش کارم.