فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

معجزه کوچک

از زایشگاه تا بیمارستان1(پدر)

1391/3/3 16:41
نویسنده : مامان
219 بازدید
اشتراک گذاری
اولین دیدار در زایشگاه به این دلیل بود که سوپروایزر بخش نوزادان زایشگاه با ما فامیل دور بود و من را از درپشتی بخش برد بالا و وارد قسمتی شدم که هیچ آقایی جز دکتر جماعت حق ورود نداشت.

 شکاف لبش که اصلا تو ذوق نمی زد ولی چشم راستش خیلی ورم کرده بود و پف داشت خیلی که نه ولی یکم ترسیدم بهم گفتن می تونه ناشی از فشار زایمان باشه یا اینکه دستش رو زده باشه تو چشش. چند تا نشونه بد داشت دیر و بد گریه کرده بود.چشش پف داش.شکاف لب داش و همین چندتا نافرمی بس بود که به قلبش و مغزش و ... شک کنند.

اون روز که نمی دونم چرا تموم نمیشد.بالاخره داشت به آخر می رسید بیش تر از اینکه بخاطره خانم کوچولو تازه وارد بترسم واسه خانمم نگران بودم تا اینکه با رضایت شخصی اون شب مرخص شد غروب خونه بودیم .

غم انگیز ترین شب زندگیمون بود خونه ای که قرار بود هل هل شادی توش باشه زمزمه غم بود

خدایا پناه می برم به تو از غم های کوبنده و پی در پی دنیا و از تو می خواهم صبر در آزمون ها و بلا ها که براستی تو بهترین حافظ و مهربانترین مهربانانی.

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معجزه کوچک می باشد