واکسن
گام دوم
بدون عنوان
جونم براتون بگه که خانم فاطمه یه چند مدته که چند روز یکبار تب می کرد .تا اینکه هفته پیش رفتیم آزمایش اما ESR که نشون دهنده عفونت توی بدنه پائین بود و دکتر گفت که ریه هاش پاکه. خلاصه شنبه هفته پیش تب شدیدی کرد و هر چی می خورد تقریبا برمیگردوند. ما هم غروب باباش رو فرستادیم دکتر وقت بگیره که بریم برای ویزیت. منشی گفته بوده که اگه می خواین برای ویزیت بیاین باید فردا بیاین که ما نمی تونستیم تا فرداش صبر کنیم .و در غیر اینصورت باید بیمارستان بستریش کنید تا امشب آنتی بیوتیک بگیره تا فردا صبح که بیاد ویزیتش کنه. خلاصه ما ساعت 8 خانم فاطمه رو بستری کردیم.و دارو درمانی آغاز شد .شکر خدا ریه هاش عفونت دات که با عکس از ریه ها معلوم شد.خوشحال...
نویسنده :
مامان
17:49
بیمارستان
سلام به روی همه خاله های مهربون. ما بیمارستان بودیم.اما حالا بهتریم.زود زود با عکس میایم.
نویسنده :
مامان
13:11
خدایا شکر
باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است سال گذشته و دو سال قبل از آن دختر من هم شیرخوار بود.اما امسال خدا رو شکر دخترم دیگر شیرخوار نیست.امسال دخترم لباس رقیه بر تن می کند...
نویسنده :
مامان
10:35
توان بخشی
دیروز نوبت گفتار درمان داشتیم.توی موسسه ای که میرم هم گفتار درمان داره ، هم بازی درمان و هم کاردرمان.خلاصه یه جورائی مال بچه های ناتوان. کاردرمان که تا حالا خیلی از فاطمه راضی بوده .فاطمه هم مرتب کارای خاله مریم رو تکرار می کنه روی عروسکاش. حدود یک ماه هم هست که میریم بازی درمانی.دو بار اول خودم هم توی کلاس بودم و خوب همکاری نمی کرد اما برای دفعه های بعد تنها رفت و خیلی خوب بود تا حدی که همه کاراها رو یاد گرفته.زبونش رو به راحتی دیگه بیرون میاره.بچه ای که من تا حالا زبونش رو ندیده بودم حالا دیگه می تونم زبونش رو بیرون از دهنش نگه دارم.تازه روز عید غدیر هم به دخترم هدید دادند که یه هوش چین تکی بود و همه رو سر جاهاش گذاشت.وقتی به خ...
نویسنده :
مامان
10:16
این چند وقت
چند روز پیش خانم فاطمه رو بردیم دکتر خودش.دکتر اطفال که از نوزادی می بردیمش. آقای دکتر معاینه کردند و گفتند که شکر خدا ریه هاش پاکه. بماند فاطمه چقدر مقاومت کرد و دست دکتر رو پس می زد و ... که دکتر گفت چقدر تو زور داری! بعد ما براش تعریف کردیم که دکتر مرکز طبی چی گفت و .... دکتر خندید و گفت که دکتر این بچه را نوزادیش رو ندیده ، اگه دیده بود این حرف رو نمی زد .من خودم به شخصه فکر نمی کردم که این بچه .....(اصلا نمی گفت که زنده بمونه ولی از حرفاش معلوم بود). گفت اگه کسی اینو دیده بود فکر می کرد الان حضرت یوسف اومده دست سر این بچه کشیده. بعد گفت تازه عکس رنگی رو هم که گفته برای معده است نه ریه.حالا معده هم رفلاکس داشته باشه میش...
نویسنده :
مامان
9:47
روز کودک
روزت مبارک دخترم. از خدا برات بهترین ها رو می خوام. زمانی که توی دلم بودی واست می خوندم "تنت به ناز طبیبان نیاز مباد"، اما اینگونه نشد . از خدای مهربون می خوام بزرگترین هدیه خودش که سلامتیه رو بهت هدیه بده. این هم چند تا عکس از عزیز دلم : ...
نویسنده :
مامان
19:56
39 ماه گذشت.
امروز 39 امین ماه تولد دخترمه.خیلی کارای جالبی می کنه.بهتر روی پاهاش میایسته و قدمهاش استوارتر شده.خیلی شیطون شده و شیرخوردنش فقط صبح .عکسی رو که مشاهده می کنید مربوط به شیرخشک های یک سال گذشته است. تازگیها چند تا کلمه جدید مثل خاله و سلام رو هم یاد گرفته. برو و بیا رو هم می تونه بگه. امروز هم توی حمام توی لگن نشست . دیشب هم اولین برش از پیتزا رو در کمال ناباوری خورد. تازگی ها هم بلد شده خودش زیپ ها رو باز و بسته می کنه . در شیشه ها رو هم خودش باز می کنه اما موقع بستن بلد نیست و دوباره به همون طرف می چرخونه. کارت های وسایل رو هم که براش خریدم تقریبا همه چیز رو با اشاره بهم میفهمونه چ...
نویسنده :
مامان
0:01